خیلی ناراحتم. خیلی هم نگرانم. دیشب از حال یه بنده خدایی که تازه از بازداشتگاه اوین طی جریانات اخیر آزاد شده بود با خبر شدم. گفته بود 48 ساعت اول که دستگیر شده بودیم توی یه کانتینر زیر آفتاب بدون هیچ غذایی زندانی بودیم. وقتی برای دستشویی درب کانتینر رو باز می کردن همه به صف میشدیم تا بریم، توی مسیر سربازها ردیف ایستاده بودن و با باتوم به سر و کله همه می زدن. بعد از 48 ساعت توی یه چیزی شبیه لگن رخت شویی سیب زمینی سرخ کردن و ریختن توی دستشون تا بخورن. نه بشقابی نه چیزی. از شنیدن این حرفها خیلی حالم گرفته شد.
حتی اگه فرض کنیم یه نفر بد ترین و جانی ترین ادم روی زمین هم باشه باز هم ارزش وجودی او بالاست.چون انسان هست
ما که تو خونمون به گربمون هم که غذا می دیم یه ظرف مخصوص هست که غذاش رو توی اون می ریزیم
نگران پسرم هستم که توی این جامعه می خواد بزرگ بشه. چه جوری یادش بدم به حقوق دیگران احترام بذاره؟ چه جوری ارزش های انسانی رو بهش اموزش بدم؟ 18 سال دیگه چه کسی رو الگوی خودش قرار می ده؟18 سالش که شد چه چیزی به عنوان یه ارزش براش معرفی شده تا بخواد براش تلاش کنه تا به اون برسه؟ خیلی نگرانش هستم.